برای خدا
قافله ها که حرکت می کنند یک نفر اول کاروان می گذارند و یک نفر هم آخرش، تا کسی جا نماند، یا کسی گم نشود.
ولی ما کسی نداشتیم جز عمه. عمه هم نمی رسید هم اول کاروان باشد، هم آخرش.
خیلی ها جا می ماندند، دخترکی هم گم شد، سه ساله!.
طفل یتیمی ز حسین گم شده، ساربان! ساربان!
قامت زینب ز الم خم شده، ساربان! ساربان!
نوشته شده در شنبه 90/9/19ساعت
3:30 عصر توسط هادی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |