برای خدا
امروز مبتلاى با یک همچو انسانها یا آدمها یا موجوداتى هستیم که باید همه ملت ما با آن مبارزه کند. و ما نمىترسیم از اینکه در اقتصاد ما را منزوى کند. یا فرض کنید که دخالت نظامى. ما از این چیزها نمىترسیم. ما قبل از این حرفها، شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد، همه این شلوغیها که حالا مىبینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان محلى که بودیم، یعنى خمین که بودیم سنگربندى مىکردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگىام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم مىکردیم. من بلدم الآن تفنگ اندازى را. این اخوى ما بزرگتر از ما بود. ایشان تفنگ انداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر مىرفتیم و با این اشرارى که بودند و حمله مىکردند و مىخواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزى قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت مرکزى هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین کاشى بود؛ «نایب حسین» و پسرش. [به] آن حدود ما هم حمله مىکردند «زلقى» ها و نمىدانم این ها حمله مىکردند. و یک دفعه هم آمدند یک محلهاى از خمین را گرفتند.
و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آن ها بودیم که به اندازهاى که مىتوانستیم حرکت بکنیم.
ما امیدواریم که این ملت ما همه تفنگدار باشند و همه جنگجو. آن قدرى که مىتوانیم مىزنیم. حالا شما فانتوم آوردید ریختید سر ما. هر کارى مىخواهید بکنید. ما را نترسانید از اینکه ما نظامى مىآوریم. ما نظامیهاى شما را اینجا دفنشان مىکنیم. و ما را نترسانید از اینکه به شما براى خاطر انساندوستى گرسنگى مىدهیم تا بمیرید. نخیر، اینطور نیست. روزى ما با خداست.
Design By : Pichak |