به نام خدا
باز پیراهن پاره ی خونین را سخت در سینه فشرد!گذاشت تا قطره های اشک خوب همه ی بالینش را عطر خاطره بپاشد،...
انگار همین دیروز بود؛او می دوید و من می دویدم...
یازینب