اين بار روي صفحه كمي آسمان كشيد
پرواز تا نهايت هر بيكران كشيد
هر چند سن وسالي از عمرش گذشته بود
اين بار روي صفحه ولي يك جوان كشيد
سر بند سرخ اسلحه پوتين لباس رزم
خود را شبيه هيبت يك قهرمان كشيد
در يك نبرد سخت و نفس گيرو بي امان
تصويري از مبارزه با دشمنان كشيد
---------
حالا گذشته است از آن سالهاي دور
حالا تمام سال خودش را خزان كشيد
بغضش گرفت گريه كمي كرد وبعد هم
دست از زلال گريه خود ناگهان كشيد
او مانده بود درد دلش را را براي كه ...
او مانده بود .. روي ورق جمكران كشيد