سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای خدا


این چه مملکتیه آخه!؟ دریغ از یه مثقال، آزادی!، هیهات از نیم مثقال، استقلال! پیروزی هم که هیچی! کلا حذف شد.

گرونی، دود، ترافیک، شلوغی،... همش یه طرف. مشکلات اجاره نشینی، یه طرف. تازه می خوان یارانه مون رو هم ببرن، یه طرف. پارسال هم که باغ پسته مون سرما زد، هیچی به هیچی؛ زحمت یه سال مون خراب شد رفت، اینم یه طرف.این خفقان امنیتی و نبود آزادی هم یه طرف. همش حرف! همش دروغ!. تا مملکت دست ما بود، کجا این همه مشکلا بود آخه؟!. 

اعصباب برا آدم نمی ذارن به خدا! بابا چرا نمی ذارین مردم زندگی شونو بکنن؟! اینم فرار کنه بره پیش داداشش خوبه!؟ به خدا اگه اینم بره، انگلیس، همین آقایون جمع می شن، صدتا همایش با عنوان "راه های جلوگیری از فرار مغرها" می گیرن و سیصدتا مقاله می نویسن که فلان! که بهمان! که بهرمان!. خب خودتون فراری شون می دین دیگه. اون از مهدی (آیکون غصه و دلتنگی) اینم از این دختر. دختره ی بیچاره! آخه مگه چی کار کرده که محکومش کردین به شیش (با مد بر روی یاء) ماه (با مد بر روی الف)، زندان!؟ یکی نیست بگه بابا گناه این بدبخت چیه آخه؟ جز این که یه بار رفته لباس بخره گرفتینش؟! یه بارم داشته ساندویج می خورده که اونم کوفتش کردین، با این برخوردتون!. مگه شما خودتون لباس نمی خرید؟! مگه خودتون ساندویج نخوریدین تا حالا؟! همش هم که نمی شه پسته خورد آخه! بیچاره یه بار هوس کرده ساندویج بخوره، زندان دیگه چیه آخه؟! پیرمون کرده به خدا!

عفت! پاشو یه زنگ بزن به این صلواتی، بگو فلانی میگه: صلوات بفرستن تموم شه بره!، وگرنه...



 


نوشته شده در سه شنبه 90/10/13ساعت 9:29 عصر توسط هادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak