سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای خدا

به نام خدا

یا علی یا عظیم...

من بی مقدار پست ذلیل در بار گاه لامتناهی تو چه جایی دارم! اصلا به حساب می آم!؟

قبلاً ها که  یه خورده بهتر از حالا ها بودم وقتی خیلی از دست گناه خسته می شدم و جایی برای فرار نداشتم می نشستم تقویم رو ورق می زدم ببینم چقدر تا ماه رمضان مونده وقتی ماه رمضان می اومد و دست و پای شیطون رو می بستن می تونستم نفس راحتی بکشم به خودم که نگاه می کردم می دیدم سر تا پام رو گناه گرفته سر تا پا لجن به اطرافم نگاه می کردم می دیدم وسط مهمونی خدا هستم می دیدم همه تر وتمیزن غیر از من. می رفتم گوشه کنار سفره های مناجات خودم رو قایم می کردم تا کسی منو نبینه و تا می اومدم خودم رو تمییز کنم و با مهمون های خوب خدا رفیق بشم اعلام می کردن که هلال ماه شوالو دیدن و دوباره من بودم و شیطان و گناه و صفحه شماری تقویم برای رسیدن به ماه مبارک سال دیگه.این خاطرات مال روزها و سال های خوب منن.

اما حالا انگار نه انگار چند روزه وارد ماه مبارک شدم انگار نه انگار من بی چاره مهمون خدا هستم این هفتم با هفته قبلم هیچ فرقی که نداشت هیچ بدتر هم بود

چه فرقی برام می کنه شیطون اسیر باشه یا آزاد وقتی من خودم شیطان شدم وقتی...

مگر صاحب دلی روزی ز رحمت     کند بر حال مسکینان(مسکینم) دعایی

ای وااااااااااااااااااااااای یکی بدادم برسه!


نوشته شده در شنبه 85/7/8ساعت 3:57 صبح توسط هادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak