• وبلاگ : براي خدا
  • يادداشت : بگو كجايي؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اين بار روي صفحه كمي آسمان كشيد

    پرواز تا نهايت هر بيكران كشيد

    هر چند سن وسالي از عمرش گذشته بود

    اين بار روي صفحه ولي يك جوان كشيد

    سر بند سرخ اسلحه پوتين لباس رزم

    خود را شبيه هيبت يك قهرمان كشيد

    در يك نبرد سخت و نفس گيرو بي امان

    تصويري از مبارزه با دشمنان كشيد

    ---------

    حالا گذشته است از آن سالهاي دور

    حالا تمام سال خودش را خزان كشيد

    بغضش گرفت گريه كمي كرد وبعد هم

    دست از زلال گريه خود ناگهان كشيد

    او مانده بود درد دلش را را براي كه ...

    او مانده بود .. روي ورق جمكران كشيد

    زمان در عبور خويش و ثبت لحظه ها بي مهابا شتابان است !

    خوابي سنگين همه را در برگرفته ! دلمشغولي ها و دست ساخته بشر آنها را بت پرست کرده !

    هريک به ميل خود و آنطوريکه مي پسندند رفتار مي کنند .

    جز اندکي موحد ؛ که تسليم راي خدايند ! معبودي جز او ندارند و راضي به راضاي اويند و . . . ظهور ولي خود را مصلح وار دنبال مي کنند ؛ تمام دغدغه ايشان ، تمهيد ظهور و برپايي ظهور است ، آنگونه که امام ايشان مي پسندد .

    ظهور و سر زمين ظهور هدفشان نيست ! با امام بودن و در جوار امام بودن مسلک آنان است و ظهور را از آن باب طالبند که امامشان مي خواهد .

    تمام خواست و اميال آنان و صادره هاي خويش را با امام خويش مطابقت مي دهند . نمي خواهند مگر آنچه را امامشان بخواهد .

    چون کوه استوارند ، نور وجودشان از نور امام (عج) است .